Farsi Dictionary

Allo

بمعني (غير) و (ديگر).

Allo

مترادف ، مشابه.

Allocate

اختصاص دادن ، معين كردن.

Allocate

تخصيص دادن.

Allocation

تخحيص.

Allocator

تخصيص دهنده.

Allocution

خطابه ، موعظه.

Allogamous

مختلف الجنس و مختلف النوع.

Allometry

اندازه گيري رشد موجودات.

Allomorph

واژگونه ، واج گونه ، صور مختلف زمان فعل ، تصاريف مختلف كلمه يا فعل.

Allonym

نام مستعار، اسم جعلي.

Allopathy

معالجه ء بيماري با اضداد ان.

Allopatric

ناهم بوم ، جداگانه اتفاق افتاده ، بتنهايي وقوع يافته

Allophone

صداي دورگه ، چند صدا.

Allot

تخصيص دادن ، معين كردن.

Allot

سهم دادن.

Allotment

سهم ، جيره ، تسهيم.

Allotment

پخش ، تقسيم ، تخصيص ، سرنوشت ، تقدير.

Allotrope

چند شكل ، جسمي كه مستعد تبديل بچند صورت يا ماده باشد.

Allotropy

(ش.) استعداد تغيير و تبديل (چون استعداد كربن كه به الماس و گرافيت تبديل ميشود)، (حق.) دگروارگي ، چند شكلي.

Allottee

كسيكه چيزي باو اختصاص داده شده ، سهم برده ، سهيم.

Allow

رخصت دادن ، اجازه دادن ، ستودن ، پسنديدن ، تصويب كردن ، روا دانستن ، پذيرفتن ، اعطاء كردن.

Allowable

روا، مجاز، قابل قبول.

Allowable

جايز، مجاز.

Allowance

فوق العاده و هزينه ء سفر، مدد معاش ، جيره دادن ، فوق العاده دادن.

Alloy

بار(در فلزات)، عيار، درجه ، ماخذ، الياژ فلز مركب ، تركيب فلز بافلز گرانبها، (مج.) الودگي ، شاءبه ، عيار زدن ، معتدل كردن.

allocated

اختصاص داده است

allocating

تخصيص

allocations

تخصيص

allotted

اختصاص داده شده

allotted 

اختصاص داده شده

allowed

اجازه داشتن - اجازه

allows

اجازه ميدهد

Keyword

Criteria