Allo |
بمعني (غير) و (ديگر). |
Allo |
مترادف ، مشابه. |
Allocate |
اختصاص دادن ، معين كردن. |
Allocate |
تخصيص دادن. |
Allocation |
تخحيص. |
Allocator |
تخصيص دهنده. |
Allocution |
خطابه ، موعظه. |
Allogamous |
مختلف الجنس و مختلف النوع. |
Allometry |
اندازه گيري رشد موجودات. |
Allomorph |
واژگونه ، واج گونه ، صور مختلف زمان فعل ، تصاريف مختلف كلمه يا فعل. |
Allonym |
نام مستعار، اسم جعلي. |
Allopathy |
معالجه ء بيماري با اضداد ان. |
Allopatric |
ناهم بوم ، جداگانه اتفاق افتاده ، بتنهايي وقوع يافته |
Allophone |
صداي دورگه ، چند صدا. |
Allot |
تخصيص دادن ، معين كردن. |
Allot |
سهم دادن. |
Allotment |
سهم ، جيره ، تسهيم. |
Allotment |
پخش ، تقسيم ، تخصيص ، سرنوشت ، تقدير. |
Allotrope |
چند شكل ، جسمي كه مستعد تبديل بچند صورت يا ماده باشد. |
Allotropy |
(ش.) استعداد تغيير و تبديل (چون استعداد كربن كه به الماس و گرافيت تبديل ميشود)، (حق.) دگروارگي ، چند شكلي. |
Allottee |
كسيكه چيزي باو اختصاص داده شده ، سهم برده ، سهيم. |
Allow |
رخصت دادن ، اجازه دادن ، ستودن ، پسنديدن ، تصويب كردن ، روا دانستن ، پذيرفتن ، اعطاء كردن. |
Allowable |
روا، مجاز، قابل قبول. |
Allowable |
جايز، مجاز. |
Allowance |
فوق العاده و هزينه ء سفر، مدد معاش ، جيره دادن ، فوق العاده دادن. |
Alloy |
بار(در فلزات)، عيار، درجه ، ماخذ، الياژ فلز مركب ، تركيب فلز بافلز گرانبها، (مج.) الودگي ، شاءبه ، عيار زدن ، معتدل كردن. |
allocated |
اختصاص داده است |
allocating |
تخصيص |
allocations |
تخصيص |
allotted |
اختصاص داده شده |
allotted |
اختصاص داده شده |
allowed |
اجازه داشتن - اجازه |
allows |
اجازه ميدهد |