Farsi Dictionary

Ale

ابجو انگليسي ، ابجو.

Aleatory

الله بختي ، بسته به بخت.

Alee

پناهگاه كشتي.

Alehouse

ابجوفروشي ، ميخانه.

Alemannic

لهجه ء مخصوص الماني.

Alembic

انبيق ، تقطيركردن ، عرق كشي كردن.

Alert

گوش بزنگ ، هوشيار، مواظب ، زيرك ، اعلا م خطر، اژيرهوايي ، بحالت اماده باش درامدن يا دراوردن.

Alert

گوش بزنگ.

Alethiology

قسمتي از منطق كه باحقيقت سروكار دارد.

Alewife

زن ابجو فروش.

Alexander

اسكندر.

alerted

هشدار

alertness

هوشياري

Keyword

Criteria