Farsi Dictionary

Agree

خوشنود كردن ، ممنون كردن ، پسندامدن ، اشتي دادن ، مطابقت كردن ، ترتيب دادن ، درست كردن ، خشم(كسيرا) فرونشاندن ، جلوس كردن ، ناءل شدن ، موافقت كردن ، موافق بودن ، متفق بودن ، همراي بودن ، سازش كردن.

Agreeable

سازگار، دلپذير، مطبوع ، بشاش ، ملا يم ، حاضر، مايل.

Agreement

سازش ، موافقت ، پيمان ، قرار، قبول ، (د.) مطابقه ء نحوي ، (حق.) معاهده و مقاطعه ء ، توافق.

Agreement of arguments

توافق نشانوندها.

agreed

توافق

Keyword

Criteria