Farsi Dictionary

Aft

در پس كشتي.

After

پس از، بعداز، در عقب ، پشت سر، درپي ، در جستجوي ، در صدد، مطابق ، بتقليد، بيادبود.

Afterbirth

جفت ، مشيمه ، جنين.

Aftercare

(طب) توجه و مواظبت در مرحله ء نقاهت.

Afterclap

عاقبت ، نتيجه.

Afterdate

تاريخ چيزيرا موخر گذاردن.

Afterdeck

عقب كشتي.

Aftereffect

اثر بعدي ، (طب) اثر بعدي داور، اثر ثانوي.

Afterglow

پس فروزش ، پس تاب.

Afterimage

پس ديد، تصوير بعدي چيزي (روي سلولهاي چشم).

Afterlife

زندگي پس از مرگ.

Aftermath

عواقب بعدي ، پس ايند.

Aftermost

نزديكترين دگل عقب كشتي ، پست ترين ، عقب ترين ، واپسين

Afternoon

بعدازظهر، عصر.

Aftertaste

اثر و طعم غذا در دهان ، لذت بعدي ، لذت ثانوي.

Aftertime

روزگار واپسين ، اينده ، دوران پيري.

Afterward

پس ازان ، بعدازان ، سپس ، بعدا.

Afterwards

پس ازان ، بعدازان ، سپس ، بعدا.

Afterworld

عالم اخرت ، عالم فاني.

after all

بعد از همه

after the fact

پس از اين واقعيت

aftershave

نوعي عطر که بعد از ريش زدن استفاده ميشود - افترشيو

afterthought

چاره

Keyword

Criteria