Farsi Dictionary

Affect

اثر، نتيجه ، احساسات ، برخورد، اثر كردن بر، تغيير دادن ، متاثر كردن ، وانمود كردن ، دوست داشتن ، تمايل داشتن(به)، تظاهر كردن به.

Affectation

وانمود، تظاهر، ظاهرسازي ، ناز، تكبر.

Affected

ساختگي ، اميخته با ناز و تكبر، تحت تاثير واقع شده.

Affection

مهرباني ، تاثير، عاطفه ، مهر، ابتلا ء ، خاصيت ، علا قه.

Affectionate

مهربان ، خونگرم.

Affective

موثر، محرك ، نفساني.

affections

عواطف

affects

تاثير ميگذارد

Keyword

Criteria