اثر، نتيجه ، احساسات ، برخورد، اثر كردن بر، تغيير دادن ، متاثر كردن ، وانمود كردن ، دوست داشتن ، تمايل داشتن(به)، تظاهر كردن به.
وانمود، تظاهر، ظاهرسازي ، ناز، تكبر.
ساختگي ، اميخته با ناز و تكبر، تحت تاثير واقع شده.
مهرباني ، تاثير، عاطفه ، مهر، ابتلا ء ، خاصيت ، علا قه.
مهربان ، خونگرم.
موثر، محرك ، نفساني.
عواطف
تاثير ميگذارد
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains