Farsi Dictionary

Ac

پيشوندي است برابر -ad لا تين كه قبل ازc و q به اينصورت در مي ايد مثل (ACcept) كه از (ADceptare) گرفته شده است ، و نيز پسوندي است لا تيني يا يوناني معادل ie- مانند (maniac)، مخفف اصطلا ح شيميايي alicycli cمي باشد.

Acacia

(گ.ش.) اقاقيا، اكاسيا، اكاكيا، درخت صمغ عربي.

Acacine

(گ.ش.) اقاقيا، اكاسيا، اكاكيا، درخت صمغ عربي.

Academian

عضو فرهنگستان ، عضوانجمن علمي ، عضو دانشكده يا دانشگاه ، عضو اكادمي.

Academic

مربوط به فرهنگستان ادبي يا انجمن علمي ، عضو فرهنگستان ، طرفدار حكمت و فلسفه افلا طون.

Academic costume

(در جمع) لباس رسمي استادي دانشگاه ، لباس دانشگاهي.

Academic freedom

ازادي عمل و بيان(معلم يا استاد).

Academic year

سال دانشگاهي ، سال تحصيلي.

Academicals

(در جمع) لباس رسمي استادي دانشگاه ، لباس دانشگاهي.

Academician

عضو فرهنگستان ، عضو انجمن دانش ، عضو اكادمي.

Academicism

بطريق يا بروش اكادمي.

Academism

بطريق يا بروش اكادمي.

Academist

عضو فرهنگستان ، فارغ التحصيل يا دانشجوي اكادمي.

Academy

فرهنگستان ، دانشگاه ، اموزشگاه ، مدرسه ، مكتب ، انجمن ادباء و علماء ، انجمن دانش ، اكادمي ، نام باغي در نزديكي اتن كه افلا طون در ان تدريس ميكرده است(Academy)، مكتب و روش تدريس افلا طوني.

Acanaceous

(گ.ش.) خاردار، تيغ دار.

Acantho

كلمه ء پيشوندي بمعني خار و خادار ميباشد.

Acanthocephala

انواع كرمهاي قلا ب دار روده ء انسان ، خارسران.

Acanthoid

خارمانند، خارشكل.

Acanthoma

(طب) اماس سلولهاي خاردار بافت پوششي مالپيقي(مالپيگي).

Acanthosisnigricans

(طب) بيماري نادر پوستي كه پوست مياني هيپرتروپي و پيگمانتاسيون پيدا مينمايد.

Acanthous

خاردار.

Acanthus

(گ.ش.) جنسي از فاميل اكانتاسه ، كنگر.

Acapella

(مو.)اواز دسته جمعي بسبك كليسايي.

Acapsular

(گ.ش.) بي تخمدان ، بي حقه ، بدون كپسول.

Acaricide

مواد كنه كش.

Acaro

كلمه ء پيشوندي است مشتق از acarus به معني(كنه) و (كرم پنير).

Acarology

علم كنه شناسي.

Acarpellous

(گ.ش.) بي برچه ، بي حجره گرزن.

Acarpelous

(گ.ش.) بي برچه ، بي حجره گرزن.

Acarpous

(گ.ش.) بي بر، بدون ميوه ، بي ثمر.

Acatalectic

(بديع) داراي اوتاد كامل ، اسلم(aslam)، قاضي يا شخصي كه نمي تواند به صحت امري اطمينان حاصل كند، ادم دودل ، مردد، شكاك.

Acatalepsy

دودلي ، ترديد، موضوع غيرقابل درك ، مكتب(شكاكيون)، فلسفه ء احتمالي.

Acatamathesia

(طب) ازبين رفتن قدرت ادراكات ، قادر بدرك سخن نبودن.

Acataposis

(طب) سختي بلع ، اشكال عمل بلع ، عسرالبلع.

Acaulescent

(گ.ش.) بي شاخه ، بي ساقه.

Accadian

زبان اكد(accad) كه قبل از زبان اشوري رايج بوده و در كتيبه هاي ميخي ديده شده است ، اهل اكد يا اكاد.

Accede

دست يافتن ، رسيدن ، راه يافتن ، ناءل شدن ، نزديك شدن ، موافقت كردن ، رضايت دادن ، تن دردادن.

Accelerando

(مو.)اهسته اهسته اهنگ را تندتر كنيد، كم كم تند كنيد، بطورتدريجي تندتر.

Accelerate

شتاباندن ، تسريع كردن ، تند كردن ، شتاب دادن ، بر سرعت (چيزي) افزودن ، تند شدن ، تندتر شدن.

Accelerate

تسريع كردن ، سرعت دادن ، سرعت گرفتن.

Acceleration

شتاب ، افزايش سرعت ، تسريع.

Acceleration

شتاب ، تندي ، سرعت ، تسريع ، تعجيل.

Accelerator

شتاب دهنده ، شتاباننده ، تندكن ، شتابنده.

Accelerometer

شتاب سنج.

Accent

(.n) :تكيه ء صدا، علا مت تكيه ء صدا(بدين شكل ')، لهجه ، طرز قراءت ، تلفظ، قوت ، تاكيد، تشديد، (در شعر) مد(madd)، صدا يا اهنگ اكسان(فرانسه)، (.vt) :با تكيه تلفظ كردن ، تكيه دادن ، تاكيد كردن ، اهميت دادن.

Accent mark

(مو.) يكي از علا ءم تكيه در موسيقي ، علا متي كه پس از يك نت قرار ميگيرد و نشان ميدهدكه نت در چه گامي قرار دارد.

Accentual

تكيه دار، لهجه اي ، مربوط به تكيه ء صدا، داراي تاكيد، موكد، مشدد.

Accentuate

با تكيه تلفظ كردن ، تكيه دادن ، تاكيد كردن ، اهميت دادن ، برجسته نمودن.

Accept

قبول شدن ، پذيرفتن ، پسنديدن ، قبول كردن.

Accept

پذيرفتن.

Acceptability

پذيرفتگي ، قابليت پذيرش.

Acceptability

پسنديدگي ، شايستگي ، قبول شدگي ، مقبوليت ، قابليت قبول

Acceptable

پذيرا، پذيرفتني ، پسنديده ، قابل قبول ، مقبول.

Acceptable

پذيرفتني ، قابل پذيرش.

Acceptance

پذيرش.

Acceptance

پذيرش ، قبولي حواله ، حواله ء قبول شده.

Acceptance test

ازمون پذيرش.

Acceptant

پذيرنده ، قبول كننده.

Acceptation

پذيرش ، قبول معني عرف ، معني مصطلح.

Acceptation tacite

(حق.) قبول ضمني.

Accepted

پذيرفته ، مقبول.

Accepter

پذيرنده ، قبول كننده.

Acceptor

پذيرنده ، قبول كننده.

Acceptor

پذيرنده.

Access

دست يابي.

Access

دسترس ، دسترسي ، راه ، تقريب ، اجازه دخول ، راه دسترس ، مدخل ، وسيله حصول ، افزايش ، الحاق ، اضافه ، (طب) بروز مرض ، حمله ، اصابت ، (حق.) دسترسي يا مجال مقاربت ، (در مسيحيت) تقرب به خدا.

Access arm

بازوي دستيابي.

Access control

كنترل دستيابي.

Access method

روش دستيابي.

Access mode

باب دستيابي.

Access time

زمان دستيابي.

Accessariness

معاونت در جرم.

Accessary

(accessory=) (حق.) معاون جرم ، همدست.

Accessibility

دسترسي ، امكان نزديكي ، وسيله وصول ، امادگي براي پذيرايي ، قابليت وصول.

Accessibility

دستيابي پذيري.

Accessible

دستيابي پذير.

Accessible

در دسترس ، قابل وصول ، نزديك (شدني)، اماده ء پذيرايي ، خوش برخورد، دست يافتني.

Accession

(.n) :نزديكي ، ورود، دخول ، پيشرفت ، افزايش ، نيل (بجاه و مقام بخصوص سلطنت)، جلوس ، (طب) شيوع ، بروز، (حق.) تملك نماء ، شيي ء اضافه يا الحاق شده ، نماءات (حيوان و درخت)، تابع وصول ، الحاق حقوق ، شركت در مالكيت ، (vt) :بترتيب خريد وارد دفتروثبت كردن.

Accessit

(مخفف accessit ƒ proxime)امتيازي كه به شاگردان ممتاز داده ميشود.

Accessorial

معاون ، شريك ، معين ، فرعي ، (حق.) مربوط بمعاون جرم.

Accessories

لوازم.

Accessory

فرعي ، هم دست.

Accessory

فرعي ، معين ، همدست(حق.)، معاون ، شريك(جرم)، نماءات و نتايج (در جمع)، لوازم يدكي ، (حق.)تابع ، لا حق ، فروع و ضماءم ، منضمات ، لوازم فرعي ، دعواي فرعي.

Acciaccatura

(مو.) نت سريعي كه نيم پرده كوتاه تر ازنت اصلي است و قبل از نت اصلي نواخته ميشود.

Accidence

(.n: accident=) پيش امد، تصادف ، اتفاق ، حادثه ، (د.)اصول صرف و نحو.

Accident

(.n &.adj): حادثه ، سانحه ، واقعه ناگوار، مصيبت ناگهاني ، تصادف اتومبيل ، (طب) علا مت بد مرض ، (من.) صفت عرضي(arazy)، شيي ء ، (در نشان خانوادگي) علا مت سلا ح ، (د.)صرف ، عارضه صرفي ، اتفاقي ، تصادفي ، ضمني ، عارضه (در فلسفه)، پيشامد.

Accidental

تصادفي ، اتفاقي ، غير مترقبه ، عرضي(arazy) ضمني ، عارضي ، غير اساسي ، پيش امدي.

Accidentalism

پيش امد گرايي ، اتفاقي (بودن)، تصادف ، اتفاق ، (طب) تشخيص علا ءم گمراه كننده مرض ، اثرات تابش نور مصنوعي براشياء ، (من.) تصادف گرايي ، فلسفه عرضي(arazy)، فلسفه صدفي(sodfy)، فرضيه(امر بدون علت) و(خود بخود بوجودامدن عالم) فلسفه ء عرضي.

Accipenser

(acipenser=) (ج.ش.) ماهي خاويار.

Acclaim

تحسين ، ادعا كردن ، افرين گفتن ، اعلا م كردن ، جاركشيدن ، ندا دادن ، هلهله يا فرياد كردن كف زدن.

Acclamation

افرين ، تحسين ، احسنت ، تحسين و شادي ، اخذ راي زباني.

Acclimatation

(acclimatization=) توافق با اب و هواي يك محيط.

Acclimate

(.vt: acclimatize=) به اب و هواي جديد خو گرفتن ، مانوس شدن.

Acclimatization

(acclimatation=) توافق با اب و هواي يك محيط.

Acclimatization

خو گرفتگي ، سازش ، (با اب هواي تازه).

Acclimatize

خو دادن يا خو گرفتن(انسان)، خو گرفتن(جانور و گياه به اب و هواي جديد).

Accolade

سر بالا يي ، فراز، سختي ، مراسم اعطاي منصب شواليه يا سلحشوري و يا شهسواري ، (مو.) خطاتصال ، اكولا د، خط ابرو(به اين شكل{}).

Accommodate

همساز، همساز كردن ، جا دادن ، منزل دادن ، وفق دادن با، تطبيق نمودن ، تصفيه كردن ، اصلا ح كردن ، اماده كردن(براي)، پول وام دادن(بكسي).

Accommodating

تطبيق ، موافقت ، جا، منزل ، مناسب ، خوش محضر.

Accommodation

همسازي ، تطابق ، جا، منزل ، وسايل راحتي ، تطبيق ، موافقت ، سازش با مقتضيات محيط، وام ، كمك ، مساعده.

academia

دانشگاه ها

academic subject

موضوع دانشگاهي

academically

تحصيلات دانشگاهي - به شيوه دانشگاهي

acceding

ملحق

accelerated

شتاب

Acceptably

قابل قبول

accidentally

به طور تصادفي

acclaimed

تحسين

acclivity

سربالايي

accolades

تمجيد - اعطا

accompanied

همراه

accompanied by

همراه با

accompanies

همراهان

accompanying

همراه

accomplishments

موفقيت

accorded

اعطا

account for

حساب

accounted

حساب

accounts

حساب

accreditation

مجوز رسمي

accreditation 

مجوز رسمي

accredited

معتبر

accrual

تعهدي

accrued

تعلق

acculturation

فرهنگ پذيري

accumulated 

انباشته

accumulates

تجمع

accumulating

جمع آوري

accurately

دقت

Accusing

متهم

acetous

استات

Achaemenid

هخامنشي

ache

درد

aches

درد

achieved

به دست آورد

achiever

انجام دهنده - موفق

Aching

درد

Achingly

با درد

acknowledgement

اذعان

Acknowledgements

تقديرنامه ها

acknowledging

اعتراف

acquainted

آشنا

acquired

به دست آورد

acquiring 

کسب

acres 

هکتار

across from the

در سراسر

Acrylic

آکريليک

acrylics

اکريليک

act out

عمل

acted 

عمل

Acting up

بازيگري

action plan

برنامه عمل

Activities

فعاليتها

Actors

بازيگران

Actuarial

آماري - حسابي

actuating

متحرک کننده - اهرم

Keyword

Criteria