Farsi Dictionary

Abs

پيشونديست لا تيني كه همان پيشوند-ab ميباشد و بمعني (دور از) و (غير از) و (از)ميباشد و قبل از حروف c وp وt باينصورت درميايد.

Abscess

ورم چركي ، ماده ، دمل ، ابسه ، دنبل.

Abscise

(ر.) جدا كردن طول روي محور مختصات.

Abscissa

طول ، بعد افقي.

Abscission

ريزش ، برش ، قطع ، جدايي ، دريدگي ، قطع پوست و گوشت.

Abscond

گريختن ، فرار كردن ، دررفتن ، رونشان ندادن ، روپنهان كردن ، پنهان شدن.

Absence

نبودن ، غيبت ، غياب ، حالت غياب ، فقدان.

Absent

غايب ، مفقود، غيرموجود، پريشان خيال.

Absentee

مالك غايب ، غايب ، مفقودالا ثر، شخص غايب.

Absentee ballot

ارسال ورقه راي بطور غيابي.

Absenteeism

حالت غايب بودن ، غيبت.

Absentminded

پريشان خيال ، حواس پرت.

Absinthium

(گ.ش.) افسنتين ، افسنتين كبير.

Absinthol

(ش.) ماده كافوري افسنتين بفرمول (O61H01C).

Absis

(apis=) مدار، پيرامون.

Absit omen

(سوگند ملا يم) خدا نكند، چشم بد دور، مبادا.

Absolute

مطلق ، غير مشروط، مستقل ، استبدادي ، خودراي ، كامل ، قطعي ، خالص ، ازاد از قيود فكري ، غير مقيد، مجرد، (در هندسه فضايي اقليدس)دايره نامحدود.

Absolute

مطلق.

Absolute address

نشاني مطلق.

Absolute coding

برنامه نويسي مطلق.

Absolute error

خطاي مطلق.

Absolute value

قدر مطلق.

Absolution

امرزش گناه ، بخشايش ، عفو، بخشودگي ، تبرءه ، براءت ، انصراف از مجازات ، منع تعقيب كيفري.

Absolutism

مطلق گرايي ، حكومت مطلقه ، اعتقاد به قادر علي الا طلا ق (خدا)، طريقه مطلقه ، (حق.) سيستم سلطنت استبدادي.

Absolve

بخشيدن (گناه)، امرزيدن ، عفو كردن ، كسي را از گناه بري كردن ، اعلا م بي تقصيري كردن ، بري الذمه كردن ، كسي را ازانجام تعهدي معاف ساختن ، پاك كردن ، مبرا كردن.

Absopption

جذب.

Absorb

دركشيدن ، دراشاميدن ، جذب كردن ، فروبردن ، فراگرفتن ، جذب شدن (غدد)، كاملا فروبردن ، تحليل بردن ، مستغرق بودن ، مجذوب شدن در.

Absorbant

جاذب ، داراي خاصيت جذب ، دركش ، دراشام.

Absorbency

خاصيت دركشي يا دراشامي ، جذب ، فروبري ، تحليل ، قابليت جذب ، قدرت جذب.

Absorbent

جاذب ، داراي خاصيت جذب ، دركش ، دراشام.

Absorbing

جاذب ، جالب ، دلربا، جذاب ، دركش ، دراشام.

Absorption

جذب ، دركشي ، دراشامي ، فريفتگي ، انجذاب.

Absorptive

جاذب ، جذب كننده.

Abstain

خودداري كردن (از)، پرهيز كردن (از)، امتناع كردن (از).

Abstemious

مرتاض ، ممسك در خورد و نوش و لذات ، مخالف استعمال مشروبات الكلي.پرهيزكار، پارسامنش.

Abstention

خودداري ، پرهيز، خودداري از دادن راي.

Absterge

پاك كردن ، تميز كردن ، شستشو دادن (زخم).

Abstergent

پاك كننده ، شستشو دهنده ، ماده پاك كننده.

Abstinence

پرهيز، خودداري ، رياضت ، پرهيز از استعمال مشروبات الكلي.

Abstract

(.vt):ربودن ، بردن ، كش رفتن ، خلا صه كردن ، جداكردن ، تجزيه كردن ، جوهرگرفتن از، عاري ازكيفيات واقعي(در مورد هنرهاي ظريف)نمودن ، (.adj):خلا صه ، مجمل ، خلا صه ء كتاب ، مجرد، مطلق ، خيالي ، غيرعملي ، بي مسمي ، خشك ، معنوي ، صريح ، زبده ، انتزاعي ، (اسم)معني.

Abstract

مجرد، انتزاعي ، چكيده ، چكيده كردن.

Abstract noun

(د.)اسم معني (مانندwisdom).

Abstracted

مجزا، پريشان خيال ، مختصر.

Abstraction

تجرد، پريشان حواسي ، اختلا س ، دزدي ، ربايش ، بيخبري از كيفيات واقعي و ظاهري ، براهنگ.

Abstraction

تجريد، انتزاع ، چكيدگي.

Abstractionism

مكتبي كه از كيفيات واقعي هنر دوراست ، خيال بافي.

Abstractive

تجردي ، موجد تجرد، رباينده ، اغفال كننده.

Abstruse

پنهان ، پيچيده ، غامض.

Absurd

پوچ ، ناپسند، ياوه ، مزخرف ، بي معني ، نامعقول ، عبث ، مضحك.

Absurdity

پوچي ، چرندي ، مزخرف بودن.

abseil

فرود

abseiling

فرود

absence of necessity

عدم ضرورت

absolutely

کاملا

absorbance

جذب

absorbed

جذب

absorber

جذب کننده

abstainer

ممتنع

abstaining

پرهيز

abstinent

پرهيز غذا - پرهيز از الکل - خودداري از مواد و الکل

ABSTRACTIONS

انتزاعها

absurdist

پوچ گرا

absurdly

شدت

Keyword

Criteria