Farsi Dictionary

Working

كار كننده ، مشغول كار، كارگر، طرزكار.

Working asset

سرمايه حاصله در اثر كار و فعاليت ، سرمايه كار.

Working capital

مبلغ اضافي سرمايه جاري پس از كسر بدهي.

Working class

طبقه كارگر، مربوط به طبقه كارگر و زحمتكش.

Working day

(work day) روز كار، ساعت كار روزانه.

Working drawing

طرح ونقشه كار.

Working paper

ورقه ء استخدام كارگر، تعرفه ء كار.

Workingman

كارگر، مزدبگير، زحمتكش ، از طبقه كارگر.

Keyword

Criteria