Farsi Dictionary

Vice

گناه ، فساد، فسق و فجور، عادت يا خوي هميشگي ، عيب ، نفص ، بدي ، خبث، گيره، نوعي ابزار براي نگهداري قطعات.

Vice admiral

(نظ.) دريابان.

Vice chancellor

نايب رءيس ، معاون ، قاءم مقام ، معاون رءيس دانشگاه.

Vice consul

كنسول يار، نايب قنسول.

Vice presidency

مقام يا محل اقامت معاون رءيس جمهور.

Vice president

نايب رءيس جمهور، نايب رءيس ، نيابت رياست.

Vice regent

نايب السلطنه ، وابسته به نيابت سلطنت.

Vice squad

جوخه پليس ، مامور كشف و دستگيري تبهكاران.

Vice versa

در جهت مخالف ، بطور عكس ، معكوسا، برعكس.

Vicegerent

خليفه ، نايب ، جانشين ، قاءم مقام ، نايب السطنه.

Vicennial

02 ساله.

Viceregal

مربوط به نيابت سلطنت.

Vicereine

زن نايب السلطنه ، نايب السلطنه زن.

Viceroy

نايب السلطنه ، فرمانفرماي كل.

Viceroyalty

(viceroyship) نيابت سلطنت ، مدت نيابت سلطنت.

Viceroyship

(viceroyalty) نيابت سلطنت ، مدت نيابت سلطنت.

vice manager

معاون مدير

vice-chancellor

معاونت

vice-president

قايم مقام

vice-principal

معاون مدرسه

Keyword

Criteria