Trouble |
ازار، ازار دادن ، رنجه كردن ، زحمت دادن ، دچار كردن ، اشفتن ، مصدع شدن ، مزاحمت ، زحمت ، رنجه. |
Troublemaker |
مزاحم ، موجد زحمت ودردسر، اشوبگر. |
Troubler |
مزاحم ، موجب تصديع خاطر، مزاحمت. |
Troubleshooter |
مشگل گشا، كاشف عيب ونقص ورفع كننده ان. |
Troublesome |
پرزحمت ، سخت ، دردسردهنده ، مصدع ، رنج اور. |
troubleshoot |
عيب يابي |
troubleshooting |
عيب يابي |