Farsi Dictionary

Tire

خسته كردن ، خسته ، از پا درامدن ، فرسودن ، لا ستيك چرخ ، لا ستيك ، لا ستيك زدن به.

Tired

(tiredly) خسته ، سير، بيزار، خستگي ، باخستگي.

Tiredly

(tired) خسته ، سير، بيزار، خستگي ، باخستگي.

Tireless

بي لا ستيك ، خستگي ناپذير، نافرسودني.

Tiresias

(افسانه ء يونان) غيب گوي نابيناي شهر تبس در يونان.

Tiresome

خسته كننده ، مزاحم ، طاقت فرسا.

Tirewoman

كلفت ، پيشخدمت زن.

Keyword

Criteria