Farsi Dictionary

Shoo

كيش (براي راندن مرغ وغيره) كيش كردن ، باكيش فرار دادن ، چخ.

Shoo in

كسيكه احتمال زياد دارد برنده شود.

Shook

(زمان ماضي فعل shake)، (.n&.vt): مجموع تخته هاي لا زم براي ساختن بشكه وچليك وامثال ان ، روكش چوب مخصوص جعبه يا مبل وغيره ، دسته ، بسته ، بسته كردن.

Shoot

دركردن (گلوله وغيره)، رها كردن (از كمان وغيره)، پرتاب كردن ، زدن ، گلوله زدن ، رها شدن ، امپول زدن ، فيلمبرداري كردن ، عكسبرداري كردن ، درد كردن ، سوزش داشتن ، جوانه زدن ، انشعاب ، رويش انشعابي ، رويش شاخه ، درد، حركت تند وچابك ، رگه معدن.

Shooter

تيرانداز، تفنگ دركن.

Shooting gallery

ميدان تيراندازي تمريني.

Shooting iron

اسلحه گرم.

Shooting star

شهاب ثاقب ، ستاره ثاقب ، تير شهاب.

Keyword

Criteria