Farsi Dictionary

Reform

بهسازي ، بازساخت ، بهسازي كردن ، ترميم كردن ، اصلا حات ، تجديد سازمان.

Reform school

دارالتاديب نوجوانان ، مدرسه تهذيب اخلا قي.

Reformation

اصلا ح ، تهذيب ، اصلا حات.

Reformative

اصلا حي.

Reformatory

بهساز گاه ، دارالتاديب.

Reformed

تصحيح شده ، تعميرشده ، ارشاد شده ، مهذب.

Reformer

بهساز، بهسازگر، مصلح ، اصلا ح طلب ، پيشواي جنبش.

Reformist

بهساز گر، اصلا ح طلب ، اصلا ح طلبانه.

Reformulation

فرمول بندي تازه.

reform

اصلاحات

Keyword

Criteria