درو كردن ، جمع اوري كردن ، بدست اوردن.
درو گر، ماشين درو.
چنگك درو.
ارزيابي تازه.
درو کردن - جمع آوري کردن
دوباره ظاهر شد
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains