Rang |
زمان ماضي فعل.gnir |
Range |
رسايي ، چشم رس ، تيررس ، برد، دسترسي ، حدود، خط مبنا، منحني مبنا، درصف اوردن ، اراستن ، مرتب كردن ، ميزان كردن ، عبور كردن ، مسطح كردن ، سير و حركت كردن. |
Range |
برد، محدوده ، حوزه ، تغيير كردن. |
Ranger |
جنگل بان ، تفنگ دار سواره ، هنگ سوار، ولگرد خانه بدوش |
Rangey |
(rangy) كوهستاني ، ولگرد، پا دراز و لا غر. |
Rangy |
(rangey) كوهستاني ، ولگرد، پا دراز و لا غر. |
rangefinder |
فاصله ياب |
ranging |
در محدوده - مسافت يابي - قلق گيري |