Farsi Dictionary

Prince

شاهزاده ، وليعهد، فرمانرواي مطلق ، شاهزاده بودن ، مثل شاهزاده رفتار كردن ، سروري كردن.

Prince consort

همسر شاهزاده.

Prince of wales

وليعهد ذكور وارث تاج وتخت انگليس.

Prince's feather

(گ.ش.) تاج خروس ، تزءين برجسته پشت صندلي.

Princedom

شاهزادگي ، حوزه حكومت شاهزاده.

Princekin

(princelet) شاهزاده كم اهميت وگمنام.

Princelet

(princekin) شاهزاده كم اهميت وگمنام.

Princeship

شاهزادگي.

Princess

(princesse) شاهدخت ، شاهزاده خانم ، همسر شاهزاده ، مثل شاهزاده خانم رفتار كردن.

Princesse

(princess) شاهدخت ، شاهزاده خانم ، همسر شاهزاده ، مثل شاهزاده خانم رفتار كردن.

Keyword

Criteria