Prevent |
جلوگيري كردن ، پيش گيري كردن ، بازداشتن ، مانع شدن ، ممانعت كردن. |
Prevent |
پيش گيري كردن ، مانع شدن. |
Preventability |
قابليت جلوگيري ، بازداشتني بودن. |
Preventable |
(preventible=) قابل جلوگيري. |
Preventative |
(preventive=) پيشگير، جلوگيري كننده. |
Preventer |
ممانعت كننده. |
Preventible |
(preventable=) قابل جلوگيري. |
Prevention |
پيشگيري ، جلوگيري. |
Prevention |
پيش گيري ، ممانعت. |
Preventive |
پيش گير، عامل ممانعت. |
Preventive |
پيش گير، جلوگيري كننده ، مانع. |
Preventive maintenance |
نگهداشت پيش گير. |
prevented |
مانع |
Preventing |
پيشگيري |
preventive work |
کار پيشگيرانه |