Pitch |
قير، پرتاب ، ضربت باچوگان ، نصب ، استقرار، اوج پرواز، اوج ، سرازيري ، جاي شيب ، پلكان ، دانگ صدا، زيروبمي صدا، استواركردن ، خيمه زدن ، برپاكردن ، نصب كردن ، (دربيسبال)توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب كردن ، توپ را زدن. |
Pitch |
گام ، درجه ، پرتاب كردن. |
Pitch and toss |
نوعي بازي شير ياخط، بازي بيخ ديواري. |
Pitch black |
قيرگون ، خيلي سياه. |
Pitch in |
با سعي و جديت شروع بكار كردن ، شروع به خوردن غذا كردن. |
Pitchblende |
(مع.)نوعي اورانيت (uraninite). |
Pitched battle |
جنگ صف ارايي شده ، جنگ سخت تن به تن. |
Pitcher |
افتابه ، كوزه ، پارچ ، پرتاب كننده ء توپ. |
Pitchfork |
دوشاخه ، چنگال ، شانه ، پنجه. |
Pitchy |
زفت اندود، قيراندود، قيرگون ، سياه و تاريك. |
pitched |
منظم - حسابي |