نوك ، قله ، راس ، كلا ه نوك تيز، (مج.) منتها درجه ، حداكثر، كاكل ، فرق سر، دزديدن ، تيز شدن ، بصورت نوك تيز درامدن ، به نقطه اوج رسيدن ، نحيف شدن.
قله ، به قله رسيدن.
بار قله اي ، بحبوحه مصرف.
نوك تيز، قله دار، رنگ پريده ، نزار.
(pecky) سكندري خورنده (مثل اسب)، متلا طم ، طوفاني.
قله
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains