Farsi Dictionary

Moon

ماه ، مهتاب ، سرگردان بودن ، اواره بودن ، ماه زده شدن ، ديوانه كردن ، بيهوده وقت گذراندن.

Moon eyed

شبكور، روزبين ، خيره ومتحير.

Moonbeam

پرتوماه ، ماهتاب.

Mooncalf

خل مادرزاد، احمق ، ناقص الخلقه.

Mooney

ديوانه.

Moonflower

(گ.ش.) توت خاردار هندي.

Moonlet

(نج.) قمر يا ماه كوچك ، ماهواره.

Moonlight

نور مهتاب ، مهتاب ، مشروبات ، بطور قاچاقي كار كردن.

Moonlighter

كسيكه بطور قاچاقي كار ميكند.

Moonrise

طلوع ماه.

Moonscape

منظره سطح ماه.

Moonset

غروب ماه.

Moonshine

ماهتاب ، حرف پوچ.

Moonshiner

قاچاقچي شبانه.

Moonstone

يكجور سنگ مرواريد نما، حجر القمر.

Moonstruck

ماه زده ، ديوانه.

Moony

ديوانه.

Keyword

Criteria