Farsi Dictionary

Met

زمان ماضي واسم مفعول فعل.meet

Metabolical

سوخت وسازي ، مربوط به متابوليزم.

Metabolism

سوخت وساز، دگرگوني ، متابوليزم ، تحولا ت بدن موجود زنده براي حفظ حيات.

Metabolize

دگرگون كردن از طريق متابوليزم.

Metacarpus

(ج.ش.) استخوانهاي كف دست ودست.

Metacenter

(د.ن.) نقطه استقرار وثبات يا توازن (كشتي وامثال ان).

Metacompilation

فوق همگرداني.

Metacompiler

فوق همگردان.

Metagalaxy

(نج.) ماوراي كهكشان.

Metagenesis

(ز.ش.) تناوب توليد، تناوب نسل ها.

Metal

(.adj&.n) :فلز، ماده ، جسم ، فلزي ، ماده مذاب ، (.vt) :سنگ ريزي كردن ، فلزي كردن ، با فلزپوشاندن.

Metal

فلز.

Metalanguage

فوق زبان.

Metalize

(metallize) جوشكاري برقي كردن ، بافلز كار كردن ، فلز كردن.

Metallic

فلزي.

Metalliferous

فلزدار.

Metallize

(metalize) جوشكاري برقي كردن ، بافلز كار كردن ، فلز كردن.

Metallographer

فلز شناس.

Metallography

(فلز شناسي) شرح فلزات ، بررسي در ساختمان دروني فلزات ، مطالعه الياژهاي فلزي.

Metalloid

فلزي ، فلزدار، فلز مانند، شبه فلز.

Metallurgical

وابسته به فن استخراج وذوب فلزات.

Metallurgy

فن استخراج وذوب فلزات ، فلزگري ، فلز كاري.

Metalwork

فلز كاري.

Metamorphic

دگرديس.

Metamorphose

تغيير شكل دادن ، دگرديسي ، دگرديس كردن ، دگرگون كردن ، تغييرماهيت دادن.

Metamorphosis

تغيير شكل ، دگرگوني ، دگرديسي.

Metaphor

استعاره ، صنعت استعاره ، كنايه ، تشبيه.

Metaphorical

استعاره اي ، تشبيهي.

Metaphosphate

(ش.) نمك اسيد فسفريك.

Metaphse

(ز.ش.) يكي از مراحل تقسيم ، پس گاه.

Metaphysical

وابسته بعلم ماوراء طبيعي ، علوم معقول.

Metaphysician

دانشمند علوم ماوراء طبيعي.

Metaphysics

مبحث علوم ماوراء طبيعي.

Metaprotein

هريك از مشتقات پروتلين كه از فعل وانفعال اسيد وقليا بدست ميايد.

Metasequoia

(گ.ش.) انواع درختان برگريز كاج.

Metastable

داراي ثبات مختصر، كم ثبات.

Metastasis

دگرديسي ، جابجا شدن ، ناخوشي ، هجوم مرض ، گسترش ميكرب مرض.

Metastasize

(طب) گسترش يافتن مرض از يك نقطه ء بدن به نقطه ديگر.

Metasymbol

فوق نماد.

Metatarsus

(تش.) استخوان ميان كف پا، پشت پا، كف پا.

Metathesis

(د.) قلب حروف ، قلب وتحريف.

Metazoal

(metazoan) چند ياخته اي ، جانور چند ياخته اي ، پر ياخته.

Metazoan

(metazoal) چند ياخته اي ، جانور چند ياخته اي ، پر ياخته.

Mete

(.n) :خط مرزي ، كرانه ، سنگ مرزي ، سرحد، (.vi&.vtn.) :اندازه گرفتن ، پيمودن ، دادن ، سهم دادن ، پيمانه.

Metempsychosis

فرهنگسار، حلول روح متوفي در بدن انسان يا جانور ديگري.

Metencephalon

قسمتي از مغز جنين كه سازنده مخچه وبصل النخاع است.

Meteor

شهاب ، شهاب ثاقب ، پديده هوايي ، تير شهاب سنگ اسماني.

Meteor shower

(shower meteoric) سقوط پياپي شهابهاي ثاقب ، رگبار، تير شهاب.

Meteoric

شهابي ، درخشان وزودگذر.

Meteoric shower

(shower meteor) سقوط پياپي شهابهاي ثاقب ، رگبار، تير شهاب.

Meteorite

سنگ اسماني ، شخانه.

Meteoritics

(نج.) مبحث سنگهاي سماوي ، شهاب شناسي ، علم احجار سماوي.

Meteorograph

دستگاه ضبط پديده هاي جوي از قبيل گردباد وابر وغيره ، دستگاه هواشناسي.

Meteoroid

تير شهاب ، شهاب ثاقب ، احجار سماوي ، سنگ اسماني.

Meteorologic

وابسته به هواشناسي.

Meteorologist

هواشناس.

Meteorology

مبحث تحولا ت جوي ، علم هواشناسي.

Meter

(metre) اندازه ، وسيله اندازه گيري ، مقياس ، ميزان ، كنتور، مصرف سنج ، وزن شعر، نظم ، سجع وقافيه ، متر، با متر اندازه گيري كردن ، سنجيدن ، اندازه گيري كردن ، بصورت مسجع ومقفي در اوردن.

Meter

متر، اندازه گير، سنجنده.

Meter kilogram second

مربوط به سيستمي كه در ان واحد طول متر وواحد وزن كيلو وواحدزمان ثانيه است.

Metestrus

(metoestrus) مرحله بيرمقي وسيري پس از فحليت.

Methadon

داروي ارام بخش ومخدر ومسكن درد (شبيه مرفين).

Methane

(ش.) متان.HC4

Methanol

(ش.) الكل متيليك بفرمول.HC3 HO

Methinks

گويا، چنين مينمايد، بنظرم چنين ميرسد.

Method

متد، روش ، شيوه ، راه ، طريقه ، طرز، اسلوب.

Method

روش ، اسلوب ، طريقه.

Methodic

از روي متد وروش ، مرتب.

Methodism

پيروي از متد يا روش بخصوصي ، (با حرف بزرگ) مذهب ' متديست.'

Methodist

فرقه مسيحي 'متديست '، مومن به اين مذهب.

Methodize

متديست كردن ، در اصول وعقايد ديني سخت گيري كردن ، اصولي شدن ، داراي روش ياقاعده اي كردن.

Methodologist

اسلوب شناس.

Methodology

گفتار در روش واسلوب ، علم اصول ، روش شناسي.

Methuselah

' متوشالح 'كاهن بزرگ يهود كه بنابروايت كتاب مقدس 969 سال زندگي كرده.

Methyl

(ش.) متيل ، ريشه يك ظرفيتي هيدروكربن بفرمول.HC3

Methyl alcohol

(methanol=)(ش.) الكل متيليك (OH 3CH).

Methylamine

(ش.) گاز منفجر شونده بفرمول.HC3 HN2

Methylate

متيل زدن به ، بصورت الكل چوب در اوردن.

Methylene

(ش.) ريشه دو ظرفيتي هيدروكربن بفرمول =2CH، متيلين.

Meticulosity

دقت بسيار، وسواس در دقت.

Meticulous

باريك بين ، خيلي دقيق ، وسواسي ، ترسو، كمرو.

Metier

شغل ، حرفه ، كسب ، رويه.

Metllurgist

متخصص ذوب فلزات ، ويژه گر فلز كاري.

Metoestrus

(metestrus) مرحله بيرمقي وسيري پس از فحليت.

Metol

دواي ظهور فيلم ، متول.

Metonym

(بديع) لغت وكلمه اي كه بصورت كنايه يا مجاز بكار ميرود، كنايه ، مجاز مرسل.

Metonymy

(بديع) كنايه ، مجاز، ذكر كلمه اي بمنظور ديگري (غير از معني اصلي كلمه)، مجازمرسل.

Metopon

(تش.) قسمت جلوي زاءده جلو مغز.

Metre

(meter) اندازه ، وسيله اندازه گيري ، مقياس ، ميزان ، كنتور، مصرف سنج ، وزن شعر، نظم ، سجع وقافيه ، متر، با متر اندازه گيري كردن ، سنجيدن ، اندازه گيري كردن ، بصورت مسجع ومقفي در اوردن.

Metric

(بديع) علم سجع ، مبحث بحر ووزن شعر، اندازه اي ، استاندارد يامعيارمتري ، متري.

Metric hundredweight

واحد وزني برابر 05 كيلو گرم.

Metric system

سيستم مقادير واوزان ومقياسات متريك.

Metric ton

تن متريك يا تن هزار كيلويي.

Metrist

كسي كه در متر كردن مهارت دارد، سازنده نظم وشعر.

Metrology

علم مقياسات وپيمانه ها، علم اوزان ومقادير.

Metronome

ميزانه شمار، اسبابي كه براي تعيين زمان دقيق (مخصوصا در موسيقي) بكار ميرود.

Metropolis

كلا ن شهر، شهر بزرگ ، مادرشهر.

Metropolitan

وابسته به پايتخت يا شهر عمده ، مطراني.

Metrorrhagia

(طب) خونريزي غير طبيعي رحم ، نزف الدم رحم.

Mettle

خميره ، فطرت ، جنس ، گرمي ، غيرت ، جرات.

meta

متا

metabolization

متابوليسم

metabolized

متابوليزه

metadata

فرا داده

metaphysic

متافيزيک

meters

متر

methodical

روشي - روش - متدي

METHODOLOGICAL

روش

meticulously

با دقت زياد

meticulousness

ظرافت

metrics

متريک

metronome

مترونوم

metronome

a mechanical or electrical instrument that makes repeated clicking sounds at an adjustable pace, used for marking rhythm, especially in practicing music.

Keyword

Criteria