Farsi Dictionary

Lead

(.adj &.vt.n) :سرب ، شاقول گلوله ، رنگ سربي ، سرب پوش كردن ، سرب گرفتن ، باسرب اندودن ، (.n&.vt.vi.adj): راهنمايي ، رهبري ، هدايت ، سرمشق ، تقدم ، راه اب ، مدرك ، رهبري كردن ، بردن ، راهنمايي كردن ، هدايت كردن ، سوق دادن ، بران داشتن

Lead

سوق دادن ، منجر شدن ، پيش افت ، تقدم.

Lead in

چيزي كه به چيز ديگري منتهي شود، منتج.

Lead line

(line sounding) ژرفاسنج.

Lead on

تشويق وترغيب كردن ، مشتبه كردن ، وانمود كردن.

Lead up

تهيه مقدمات را ديدن ، راهنما، مقدمه.

Leaden

سربي ، مانند سرب ، سربي رنگ ، كند.

Leader

پيشوا، رهبر، راهنما، فرمانده ، قاءد، سردسته.

Leader

سردسته ، رهبر.

Leaderless

بي رهبر.

Leadership

رهبري.

Leading

راهنمايي ، هدايت ، نفوذ، عمده ، برجسته.

Leading

مقدم ، پيشتاز، عمده.

Leading edge

لبه مقدم.

Leading lady

ستاره زني كه نقش اول را درنمايش يا سينما بعهده دارد.

Leading man

هنرپيشه مرد اول نمايش يا فيلم سينمايي.

Leading zero

صفر مقدم.

Leadoff

عازم شدن ، عزيمت كردن ، رهبري كردن ، رهبري ، اغاز، ضربت.

Leadsman

ژرف پيما، كسي كه گلوله سربي بدريا مي اندازد تا عمق انرا تعيين نمايد.

lead to

منجر به

Keyword

Criteria