Lead |
(.adj &.vt.n) :سرب ، شاقول گلوله ، رنگ سربي ، سرب پوش كردن ، سرب گرفتن ، باسرب اندودن ، (.n&.vt.vi.adj): راهنمايي ، رهبري ، هدايت ، سرمشق ، تقدم ، راه اب ، مدرك ، رهبري كردن ، بردن ، راهنمايي كردن ، هدايت كردن ، سوق دادن ، بران داشتن |
Lead |
سوق دادن ، منجر شدن ، پيش افت ، تقدم. |
Lead in |
چيزي كه به چيز ديگري منتهي شود، منتج. |
Lead line |
(line sounding) ژرفاسنج. |
Lead on |
تشويق وترغيب كردن ، مشتبه كردن ، وانمود كردن. |
Lead up |
تهيه مقدمات را ديدن ، راهنما، مقدمه. |
Leaden |
سربي ، مانند سرب ، سربي رنگ ، كند. |
Leader |
پيشوا، رهبر، راهنما، فرمانده ، قاءد، سردسته. |
Leader |
سردسته ، رهبر. |
Leaderless |
بي رهبر. |
Leadership |
رهبري. |
Leading |
راهنمايي ، هدايت ، نفوذ، عمده ، برجسته. |
Leading |
مقدم ، پيشتاز، عمده. |
Leading edge |
لبه مقدم. |
Leading lady |
ستاره زني كه نقش اول را درنمايش يا سينما بعهده دارد. |
Leading man |
هنرپيشه مرد اول نمايش يا فيلم سينمايي. |
Leading zero |
صفر مقدم. |
Leadoff |
عازم شدن ، عزيمت كردن ، رهبري كردن ، رهبري ، اغاز، ضربت. |
Leadsman |
ژرف پيما، كسي كه گلوله سربي بدريا مي اندازد تا عمق انرا تعيين نمايد. |
lead to |
منجر به |