Farsi Dictionary

House

خانه ، سراي ، منزل ، جايگاه ، جا، خاندان ، برج ، اهل خانه ، اهل بيت ، جادادن ، منزل دادن ، پناه دادن ، منزل گزيدن ، خانه نشين شدن.

House agent

دلا ل خانه.

House of assembly

مجلس درجه دوم قانون گذاري ، مجلس ايالتي.

House of commons

مجلس مبعوثان ، مجلس عوام انگليس.

House of correction

زندان ، دار التاديب.

House of delegates

مجلس مقننه مقدماتي ويرجينيا ومريلند.

House of lords

مجلس اعيان ، مجلس لردهاي انگليس.

House of representatives

مجلس نمايندگان ، مجلس مبعوثان.

House organ

مجله يا نشريه اي كه بين كارمندان يك موسسه پخش شود.

House party

دوره خانگي ، مجالس خانگي.

House physician

(در بيمارستان) پزشك مقيم.

House room

اطاق ، يورت ، جا.

House top

(roof) سقف ، بام خانه.

House warming

جشن ورود بخانه تازه ، جشن ورود، وليمه خانه تازه.

House work

كارخانه ، خانه داري (اشپزي وغيره).

Housearrest

تحت نظر بودن ، درخانه تحت نظر بودن (بجاي حبس).

Houseboat

خانه قايقي.

Housebreak

سرقت كردن ، بخانه دستبرد زدن ، حرز را شكستن.

Housebreaker

دزد حرز شكن.

Housebreaking

سرقت ، دستبرد بخانه.

Housebroken

مودب ، با ادب ، حيوان تربيت شده.

Houseclean

خانه تكاني كردن ، خانه را تميز كردن.

Housecoat

لباس خانه ، لباسي كه زنان درخانه مي پوشند.

Housefly

(ج.ش.) مگس.

Houseful

پرجمعيت ، يك منزل بر.

Household

خانواده ، (مج.) صميمي ، اهل بيت ، مستخدمين خانه ، خانگي.

Household art

اصول خانه داري ، هنرخانه داري ، فن اداره خانه.

Household troops

هيلت محافظ پادشاه يا نجيب زاده ، دسته محافظين.

Householder

خانه دار، مالك خانه.

Housekeep

خانه داري كردن.

Housekeeper

خانه دار.

Housekeeping

خانه داري ، اداره منزل.

Housel

ايين عشاء رباني.

Houseleek

(گ.ش.) ابرون كبير، تره فرنگي.

Houseless

بي خانه.

Houselights

نوري كه در تماشاخانه بالا ي سر تماشاچيان را روشن ميكند.

Houseline

رسن سه لا مخصوص كشيدن چيزي.

Housemaid

كلفت ، خدمتگزار.

Housemaid's knee

اماس كاسه زانو.

Houseman

مرد خانه ، اهل خانه ، مستخدم خانه.

Housemother

زن صاحب خانه ، زن صاحب پانسيون يا مهمانخانه.

Housewife

كدبانو، سوزن دان ، زن خانه دار، خانم خانه.

Housewives

زنان خانه دار

Keyword

Criteria