Farsi Dictionary

Herd

رمه ، گله ، گروه ، جمعيت ، گرد امدن ، جمع شدن ، متحد كردن ، گروه.

Herder

چوپان ، گله بان ، محافظ، رمه دار، گاودار.

Herdic

كالسكه اي كه بدنه كوتاهي دارد واز عقب سوار ان ميشوند.

Herdsman

چوپان ، گله دار، رمه دار، (مج.) كشيش ، روحاني.

Herds

گله ها

Keyword

Criteria