Farsi Dictionary

Have

داشتن ، دارا بودن ، مالك بودن ، ناگزير بودن ، مجبور بودن ، وادار كردن ، باعث انجام كاري شدن ، عقيده داشتن ،دانستن ، خوردن ، صرف كردن ، گذاشتن ، كردن ، رسيدن به ، جلب كردن ، بدست اوردن ، دارنده ، مالك.

Have not

ندار، (در مقابل دارا)، فقير.

Havelock

روكلا هي سفيدي كه پشت گردن را نيز از افتاب محفوظ ميدارد.

Haven

بندرگاه ، لنگرگاه ، (م.ج.) پناهگاه ، جاي امن.

Haven't

.= have not

Havers

(اسكاتلند) مهمل ، بيهوده ، چرند، مزخرف.

Haversack

كيسه پارچه اي ، كسه ، خورجين.

Have fun

خوش بگذره

Keyword

Criteria