Hat |
كلا ه ، كلا ه كاردينالي. |
Hatch |
دريچه ، روزنه ، نصفه در، روي تخم نشستن (مرغ)، (مج.) انديشيدن ، پختن ، ايجاد كردن ، تخم گذاشتن ، تخم دادن ، جوجه بيرون امدن ، جوجه گير ي ، (مج.) درامد، نتيجه ، خط انداختن ، هاشور زدن. |
Hatch way |
روزنه عرشه كشتي مخصوص پايين فرستادن بار، دريچه ، نصف در. |
Hatchery |
محل تخم گذاري (مرغ يا ماهي)، محل تخم ريزي ماهي ، محل نقشه كشي وتوطله. |
Hatchet |
تبركوچك ، تيشه ، ساتور، باتبر جنگ كردن. |
Hatchet face |
صورت دراز وباريك. |
Hatchet man |
ادمكش مزدور، تروريست مزدور. |
Hatching |
سايه زني ، هاشور زني. |
Hatchling |
(ج.ش.) جانور تازه متولد، نوزاد، جوجه سراز تخم دراورده. |
Hate |
نفرت داشتن از، بيزار بودن ، كينه ورزيدن ، دشمني ، نفرت ، تنفر. |
Hateful |
منفور. |
Hath |
(have=) سوم شخص مفرد از زمان حاضر فعل.have |
Hatred |
دشمني ، كينه ، عداوت ، بغض ، بيزاري ، تنفر، نفرت. |
Hatter |
كلا هدوز، كلا ه فروش. |
hatches |
دريچه |
Hats |
کلاه |