(نظ.) فتيله مواد منفجره ، فيوز، فتيله گذاشتن در، سيم گذاشتن ، فيوزداركردن ، اميختن ، تركيب كردن يا شدن ، ذوب شدن.
فيوز، گداختن ، اميختن.
(fuzee=) (در ساعت) امرود، برامدگي ساق پاي اسب ، تفنگ چخماقي ، فتيله ديناميت.
بدنه ، بدنه هواپيما.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains