Farsi Dictionary

Fuse

(نظ.) فتيله مواد منفجره ، فيوز، فتيله گذاشتن در، سيم گذاشتن ، فيوزداركردن ، اميختن ، تركيب كردن يا شدن ، ذوب شدن.

Fuse

فيوز، گداختن ، اميختن.

Fusee

(fuzee=) (در ساعت) امرود، برامدگي ساق پاي اسب ، تفنگ چخماقي ، فتيله ديناميت.

Fuselage

بدنه ، بدنه هواپيما.

Keyword

Criteria