Farsi Dictionary

Feed

خوراك دادن ، پروردن ، چراندن ، خوردن ، خوراك ، علوفه.

Feed

خورد، خوراندن ، تغذيه كردن ، جلو بردن.

Feed hole

سوراخ پيش بر.

Feed hopper

ناودان پيش بري.

Feed pitch

گام پيش بري.

Feed reel

حلقه خوراننده.

Feed roller

غلتك پيش بر.

Feed track

شيار پيشبري.

Feedback

باز خورد.

Feedback loop

حلقه باز خوردي.

Feedback system

سيستم باز خوردي.

Feeder

خوراك دهنده ، (غذا) خورنده ، چرنده ، (در جمع) چارپايان پرواري ، رود فرعي ، بطري پستانك دار، سوخت رسان ، ناودان.

Feeding

خورش ، تغذيه.

Feedstuff

خوراك حيوانات ، علوفه.

feed up

خوراک دادن - تغذيه کردن

feedstock

مواد اولیه - مواد خام

Keyword

Criteria