Farsi Dictionary

Day

روز، يوم.

Day laborer

كارگر روز مزد، روز كارگر.

Day nursery

بچه داري در روز (براي مادراني كه بكار مشغولند)، كودكستان.

Day of atonement

(kippur yom=) يوم كيپور، روز كفاره.

Daybook

دفتر روزنامه ، دفتر ثبت وقايع روزانه.

Daybreak

صبح ، سپيده دم ، بامداد.

Daydawn

صبح ، سپيده دم ، بامداد.

Daydream

خيال باطل ، افكار پوچ ، خيال باطل كردن.

Daydreamer

خيال باف.

Daylight

روشني روز، روز روشن ، روشن كردن.

Daylily

(گ.ش.) سوسن يك روزه.

Daylit

روشني روز، روز روشن ، روشن كردن.

Daystar

ستاره بامداد، خورشيد.

Daytide

روز، هنگام روز، مدت روز.

Daytime

روز، هنگام روز، مدت روز.

day dream

رويابافي - خيالبافي

daydreaming

خيال بافي

Keyword

Criteria