Farsi Dictionary

Confine

حد، محدوده ، محدود كردن ، منحصر كردن ، محبوس كردن.

Confined

بستري ، محدود شده.

Confinement

تحديد، زندان بودن ، زايمان ، بستري.

Confines

مرز - حد - محدوده

confines 

محدوده

Keyword

Criteria