Farsi Dictionary

Coin

سكه ، سكه زدن ، اختراع وابداع كردن.

Coinage

ضربه سكه ، مسكوكات ، ابداع واژه.

Coincide

همزمان بودن ، باهم رويدادن ، منطبق شدن ، دريك زمان اتفاق افتادن.

Coincidence

تصادف ، توافق ، اقتران ، انطباق ، همرويداد.

Coincidence

انطباق.

Coincident

همرويده ، واقع شونده دريك وقت ، منطبق ، متلا قي.

Coincident current

با انطباق جريان.

Coinsurance

بيمه اتكايي ، بيمه مشترك.

Coinsure

بيمه اتكايي كردن.

coincided

همزمان

coincidentally

اتفاقي

coins

سکه ها

Keyword

Criteria