Farsi Dictionary

Capital

حرف بزرگ ، حرف درشت ، پايتخت ، سرمايه ، سرستون ، سرلوله بخاري ، فوقاني ، راسي ، مستلزم بريدن سر يا قتل ، قابل مجازات مرگ ، داراي اهميت حياتي ، عالي.

Capital account

حساب دارايي وسرمايه.

Capital assets

دارايي طويل المده اعم از مالي واعتباري.

Capital expenditure

هزينه اي كه براي بهبود سرمايه وافزايش ان بكار ميرود

Capital letter

حرف بزرگ.

Capital levy

ماليات برسرمايه.

Capital stock

سهام انتشار نيافته شركت تضامني ، عنصر مالكيت شركت كه بصورت سهام وگواهي نامه سهام درامده.

Capitalism

رژيم سرمايه داري ، سرمايه گرايي.

Capitalist

سرمايه دار، سرمايه گراي.

Capitalization

جمع اوري سرمايه ، جمع مبلغ سرمايه ، نوشتن با حروف بزرگ.

Capitalize

تبديل بسرمايه كردن ، باحروف درشت نوشتن ، سرمايه جمع كردن.

Keyword

Criteria