Farsi Dictionary

Bast

(گ.ش.) ليف درخت ، پوست ليفي درختان.

Bastard

حرامزاده ، جازده.

Bastardization

حرامزادگي ، پستي ، بدل سازي ، حرامزاده كردن.

Bastardize

حرامزاده خواندن ، فاسدكردن ، پست شدن.

Bastardly

حرامزاده ، خبيث.

Bastardy

حرامزادگي.

Baste

چرب كردن (گوشت كباب)، نم زدن ، (د.گ.) شلا ق زدن ، زخم زبان زدن ، كوك موقتي(بلباس).

Bastinado

فلك ، چوب وفلك ، چوب زدن.

Basting

چرب (كردن) گوشت ، كوك ، نخ كوك ، تنبيه باشلا ق.

Bastion

باستيون ، سنگر و استحكامات.

Keyword

Criteria