Farsi Dictionary

Bad

(bid of.P) زمان ماضي قديمي فعل bid، (.adv &.n &.adj): بد، زشت ، ناصحيح ، بي اعتبار، نامساعد، مضر، زيان اور، بداخلا ق ، شرير، بدكار، بدخو، لا وصول.

Bad blood

ازردگي ، خشم ، رنجش ، تلخي ، تندي ، زنندگي ، مسموميت خون دراثرعصبانيت ، خصومت.

Bad tempered

بدخو، تندخو.

Bade

(bid of.p) زمان ماضي فعل.dib

Badge

نشان ، علا مت ، امضاء و علا مت برجسته و مشخص.

Badger

(.n) :دستفروش ، دوره گرد، خرده فروش ، (ج.ش) گوركن ، خرسك ، شغاره(mustelidae)، (.vt) :سربسر گذاشتن ، اذيت كردن ، ازار كردن.

Badinage

خوشمزگي ، لودگي ، پرحرفي.

Badland

زمين لم يزرع ، زمين سنگلا خ يا باطلا قي.

Badly

بطوربد، بطور ناشايسته.

Badminton

بدمينتن ، نوعي بازي تنيس باتوپ پردار.

Bad credit loan

وام براي افراد با اعتبار بد

badness

بدي

Keyword

Criteria